اصطلاحات مربوط به برنج وبرنجکاری در صومعه سرا (قسمت دوم)

تبلیغات در سایت ما

از سرزمین مادری

پیوندهای روزانه
  • ایران شهرساز
  • کهن دیار
  • سازمان عمران ونوسازی شهریار
  • مدیریت در هزاره سوم
  • خبر گزاری ایمنا-مدیریت شهری
  • پام نیوز- مدیریت شهری
  • مرکز پژوهش های شورای شهر مشهد
  • انجمن نو اندیشان
  • وب شهلا نظری
  • خانه مدیران جوان
  • پایگاه علمی - پژوهشی پارس مدیر
  • مدیریت پژوهش
  • مهندسی شهرسازی-برنامه ریزی شهری
  • روزنامه دنیای اقتصاد
  • ورزش سه
  • سایت خبری تحلیلی تکاپو
  • پایگاه خبری تحلیلی سوما نیوز
  • پایگاه خبری تحلیلی واران نیوز
  • پایگاه خبری تحلیلی صومعه سرا نیوز
  • خبرگزاری شهرستان صومعه سرا
  • مدیریت شهری -دانشگاه تهران
  • مدیریت شهری -علامه طباطبایی
  • اطلاعات علمی تخصصی مدیریت شهری
  • راهکار مدیریت
  • مدیریت تحول
  • مطالعات شهری ایران
  • بولتن نیوز - مدیریت شهری
  • مجله اینترنتی برترینها - مدیریت شهری
  • فردا نیوز - مدیریت شهری
  • دانشگاه علوم وتحقیقات
  • سایت مرجع مدیریت شهری
  • سایت خبری شهرنوشت
  • پیشخوان
  • ساختن وبلاگ
  • شماره پیمان کارها
  • حمل ته لنجی با ضمانت از دبی
  • خرید از چین
  • قلاده اموزشی ضد پارس سگ
  • الوقلیون
  • ورود کاربران
    نام کاربری
    رمز عبور

    » رمز عبور را فراموش کردم ؟
    عضويت سريع
    نام کاربری
    رمز عبور
    تکرار رمز
    ایمیل
    کد تصویری
    تبادل لینک هوشمند

      azsarzaminemadari.lxb.ir






    اصطلاحات مربوط به برنج وبرنجکاری در صومعه سرا (قسمت دوم)

    واژه­ های مربوط  به انواع و اجزای برنج

    اُرز orz (اورزا aorz یا وُرزا vorza یا اُریزا oriza) :شالی به­خوشه­­نشسته، ساقۀ بارور برنج قبل از شکافتن ساقه و در آمدن از آن.اُرزا کودن orza kudən :به­خوشه­نشستن، باردارشدن خوشه به برنج. اُریزا آمان oriza aman : به بارنشستن خوشۀ برنج.

    اَشکله ­بج æškələ bəj  (شا بج ša bəj): محصول دوبارۀ برنج زودرس که پس از درو بر اثر رشد مجدد شالی در صورت مساعد بودن هوا در همان سال خوشه می­زند و قابل درو می­شود، جوش دوبارۀ ریشۀ شالی بعد از بریدن و چیدن، این محصول مرغوب و زیاد نیست. اغلب باردادن آن را به­شگون نمی­گیرند از این ­جهت به­ مصرف خوراک دام می­رسد.

    اشکور eškor(ایشکور iyškorیاخبیس xəbis): خرده­برنج، خردۀ ریزتر از نیم­دانه که برای تهیۀ آرد برنج و تغذیۀ طیور به کار می­رود.

    ایسپیلiyspil:ساقه­های میانی و اصلی خشک­شده و بدون دانۀ شالی که از سایر قسمت­های آن نازک­تر و محکم­تر است و محل رویش دانه­های شالی است. در گیلان جاروهای خوب و ممتازی از آن درست می­کنند. 

    آرده ardə: برنج ساییده و کاملاً نرم­شده.

    آکوله kuləa:گونه­ای نیمه مرغوب از برنج گیلان.

    بج bəj: برنج که انواع گوناگون دارد.

    بجه­پوف bəjə puf: آرد بسیار نرم که با ساییدن دانه­های برنج ایجاد می­شود.

    بی­نام bi nam(نام­ندارnam nədar): نوعی برنج صدری مرغوب،از گونه­های متوسط زودرس برنج در گیلان. این برنج از صدری و مولایی و دم­سیاه نامرغوب­تر است.

    پوف puf: اسپیل، ساقۀ اصلی برنج هنگامی­که تازه است که با آن «پوف جارو» می­بندند و نیز خاک نرمی که در موقع طبق­زدن برنج از آن جدا می­شود.

    جو jo(جوب job یا جوو jovیاجوو (jov: شالی، دانۀ پوست­نکندۀ برنج، شلتوک برنج.

    جوکول jukul: برنج سبز نارس، خوشۀ برنج قبل از سفت و سخت شدن. موقعی که هنوز برنج در پوسته سخت و سفت نشده و خوشه­های بوته به زردی نگراییده­ است، کشاورز مقداری از خوشه­های مرغوب را از داخل ساقه بیرون می­کشد و بعد از جداکردن دانه از خوشه به­وسیلۀ کولوش­دار، شلتوک به­دست­آمده را خیلی ملایم بر آتش تفت می­دهد تا مغز شیری برنج خشک شود و سپس آن را در پادنگ کوفته یا بین دو کف دست مالش می­دهد و برنج سبزرنگ خارج­شده از پوست را جوکول می­نامند. جوکول عطر بسیار دلپذیر دارد و باید زود مصرف شود، وگرنه سفت می­شود.

    چت čət(چوت čut): پوستۀ بی­مغز شالی، شالی بی­مغز که فقط پوسته باشد و دانۀ برنج نداشته­ باشد.

    چمپا čəmpa  چنپا čənpa یا چمپا بج čəmpa bəj:پست­ترین گونۀ برنج گیلان که از انواع پرمحصول است. تنها برنجی است که جوکول نمی­دهد. این برنج پخت خوبی هم ندارد. پلوی به­دست­آمده از آن خشک و ثقیل است. خصوصاً اگر سرد شود قابل خوردن نیست. تنها به علت قیمت کم و داشتن مواد نشاسته­ای، طبقات فقیر و کم­درآمد از آن مصرف می­کرده­اند و امروزه کشت آن رو به کاستی است. این برنج انواعی دارد که عبارت­اند از:

    ·  پره داره چمپاpərə darə čəmpa:از انواع برنج چمپا.
    ·  پیلی چمپاpili čəmpa  یاغوله چمپا aqulə čəmp: برنج چمپای نامرغوب و درشت­تر از حد معمول.
    رسمی­چمپاčəmpa  rəsmi: از انواع چمپا، همان شاهی چمپا است.
    ·  زو رسه ­چمپاzurəsə čəmpa:برنج چمپای زود­رس.
    سرده چمپا sərdə ĉəmpa: برنج چمپای دیر­رس، پست­ترین نوع برنج. معروف به غوله ­چمپا هم هست.
    سیا چمپاsiya čəmpa: نوعی برنج چمپا که شلتوک آن تیره و سیاه است.
    گرمه چمپاgərmə čəmpa: برنچ چمپای زود­رس.
    گرده چمپاgərdə čəmpa: برنج چمپای گرده، این برنج نامرغوب­ترین نوع چمپا است. در گدشته که برنج تا به این اندازه پر بها نبود، آن را به­عنوان دانه­ به طیور می­دادند.

    حَسن­مولایی hæsən mulayi(سالاری salari) :از انواع عالی زود­رس برنج­های گیلان با کیفیتی برتر و بهایی گرانتر.

    حَسنیhæsəni :برنج گردۀ خوش­طعم که کته­اش معروف است. کتۀ سرد حسنی نرم و مطبوع است. از گونه­های متوسط برنج گیلان.

    خلفتی  xələfti: برنج مخلوط با دانه­های سرخه و قلوه.

    خو ترکان xu tərkan:ترکانندۀ خوک، نوعی برنج نامرغوب از خانوادۀ چمپا که شلتوک آن سورپیل بلند دارد. در گیلان معتقدند که اگر خوک وحشی مقداری از آن بخورد معده­اش می­ترکد.

    دخل  dəxəl: برنجی که با برنج اصلی مخلوط شده و در کیسۀ برنج ریخته شده باشد.

    دوباره dubarə: شلتوکی که پس از دو بار طبق­زدن در پادنگ­چاله می­ریزند. بعد از گیچه یا اولین مرحلۀ پادنگ­زنی شلتوک را دوباره در پادنگ می­ریزند. پس ­از این مرحله اغلب برنج از پوستۀ شلتوک جدا می­شود.

    دورج durj: آردی که خوب آسیاب نشده و یک­دست نباشد.

    ر­ده­دانهrədə danə:شلتوکی که بر ساقۀ برنج بعد از آخرین دنگ باقی­ مانده است.

    رسمی rəsmi: گونه­ای برنج که کتۀ آن نرم است.

    ریحانی rihani: نام نوعی برنج است.

    زرده دومdum zərdə: از انواع برنج صدری. شلتوک این نوع برنج دارای سورپیل زرد رنگ است.

    سبوس səbus (فل fəlیابجه ­فل bəjə fəl) :پوستۀ شلتوک، پوستۀ شالی که بعد از تبدیل به برنج دور ریخته ­می­شود. گاه آن را به­ جای کاه با گل مخلوط می­سازند و دیوارهای خانه­های روستایی را گل­اندود می­کنند.

    سراچینا səračina:پوشال شالی، خردۀ برگ و ساقۀ خشک برنج که دسته­بندی کنند، مصارف مختلفی دارد، مثلاً برای خوراک دام استفاده می­شود.

    سرخه sorxə: دانۀ درشت و پهن برنج با رگه­های قرمزکه مخلوط بودن آن با برنج سفید سبب نامرغوبی محصول می­شود و قبل از پختن باید از برنج جدا شود.

    سرده بجsərdə bəj:برنج دیررس، برنج­هایی که دیر­تر از گرمه بج به عمل می­آیند.

    سنگه­سری səngə səri:گونه­ای برنج که جو (شلتوک) آن تیره و سیاه بوده ­است و امروزه کشت نمی­شود.

    سورپیل surpil(سولپیلsulpil ): زائدۀ سوزن­مانندی است که بر نوک هر یک از دانه­های جو و شالی یا گندم که هنوز از خوشه جدا نشده­اند، می­روید. این شاخک­ها در برنج وُوُ خیلی زیاد است.

    سه­­سری səsəri  :نام گونه­ای برنج است.

    سیا­دوم sia dum:دم­سیا، برنج صدری پرکیفیت گیلان. این برنج یکی از برنجهای مرغوب­ و خوش­خوراک­ گیلان است.

    سیفیده دوم dumsifidə: نام یکی از گونه­های اعلا و متنوع برنج گیلان.

    ششه­لوه­کودن šəšə ləvə kudən: به­طور انبوه رشدکردن، خوشه­های فراوان زدن محصول کشاورزی.

    شص­رس šəs rəs:شست­رس، گونه­ای از گونه­های برنج گیلان که مرغوب نیست و دورۀ کاشت و برداشت آن شصت روز است.

    صدریsədri:از ممتازترین و مرغوب­ترین برنج­های گیلان است. صدری عالی را «درباری دم­سیا» نیز گویند. صدری بر چند قسم است: سیادوم، سیفیده دوم، زرده دوم، سرخه دوم، حسن سرایی، سالاری، موسی طارم.

    صدفی sədəfi یا شیشه­ای šišəi: از انواع جدید و پرحاصل برنج که مثل صدف سفید ­است.

    طارم­سری tarəmsəri: از انواع برنج خوب گیلان.

    عطری ætri: نام گونه­ای از گونه­های برنج خوشبوی گیلان.

    عَنبربو  ænbər bu: گونه­ای متوسط از برنج­های خوراکی گیلان، که گردۀ خوشبویی دارد.

    غریبه qərib:گونه­ای برنج نیمه مرغوب زودرس که شبیه برنج صدفی است.

    فابج fabəj: برنجی که پس­از دنگ­ خوردن سوم یا واتاش vataš برای پاک­کردن حاضر باشد.

    قُلوه qolvə:دانۀ درشت و پهن و قرمز برنج که مخلوط بودن آن با برنج سفید سبب نامرغوبی است و قبل از پختن باید از برنج جدا شود.

    قوشه qušəیا(وُوشه vušə): خوشۀ برنج.

    کاکول­زئن kakul zəæn:به­خوشه­نشستن ساقۀ بارور برنج.

    کبک kəbək: سبوس ریز برنج یا گندم، نرمۀ ­شالی که در کارخانه­های شالی­کوبی هنگام کوبیدن شالی برای تهیۀ برنج به ­دست ­می­آید و آن را با غذای دام مخلوط می­کنند.

     کولوش kuluš: کاه، ساقۀ خشکیدۀ شالی که مصارف گوناگونی دارد،  ازجمله برای خوراک زمستانی دام­ها، بافتن گونه­ای ریسمان به­ نام ویریس، پوشش بام خانه­های گالی­پوشی و بستن جارو به کار می­رود.

     گرده gərdə:گرده بج، از گونه­های مختلف برنج در گیلان و نوعی پست از برنج است.

     گرمه بج gərmə bəj:برنج زود­رسی که زودتر از دیگر انواع درو می­گردد و روانه بازار می­شود.

     گرمه ­طارم gərmə tarəm:گونه­ای برنج زودرس، برنج طارم، نوعی برنج طارم که از سایر انواع دیگر گردتر است.

     گرمه ­مولایی gərmə molayi:از انواع عالی زودرس برنج در گیلان است.

     گیجه gijə: شلتوکی که بعد از اتمام پادنگ هنوز پوستش کنده­ نشده­ باشد. مخلوط برنج و شلتوک برای بار اول.در این مرحله بعد از فَوَختن پوستۀ نیمی از شلتوک جدا می­شود.

     اللّهُ­اکبر ællahoækbər: نوعی برنج که از حدود پنچاه سال پیش کشت آن مرسوم شده است.

     مستوره məsturə:نمونۀ برنج.

     مشدی عَباس məšdi æbbas: نام نوی خاص از انواع برنج است.        

     موسی­طارم tarəmmusa: دم­سیاه، از انواع عالی دیررس برنج در گیلان است.

     موسی­مولایی musa molayi:دم­سیاه، از انواع عالی دیررس برنج در گیلان است.

     مولایی molayi: ازگونه­های خوب وعالی برنج گیلان، نوعی برنج مرغوب صدری گیلان.

     میان­دانه miyan danə(نیم­دانه nim danə):دانه­های شکستۀ درشت­تر برنج که قابل پختن هستند، دانۀ برنجی که نه زیاد شکستۀ ریز باشد و نه سالم.

    وُوُ vovo  (بابوbabu ): نوعی برنج گرده. شلتوک این نوع برنج به قرمزی می­زند. سورپیل آن خیلی زیاد است

     واژه­ های مربوط به برداشت و انباشت برنج

    بئَنbəæn : بریدن، دروکردن برنج.

    بج­بینی bəj bini (بج­واوینی (bəj vavini : برنج بری، دروی بوته­های برنج.

    بج­دوجینی  bəj dujini: جداکردن شلتوک و سایر زواید برنج، برنج­پاک­کنی که کار خاص زنان است و در طبجه انجام می­شود.

    بجه بار bəjə bar:حمل درزهای برنج از مزرعه به انبار که یا کوله­باری است یا بر سر زنان و یا با اسب انجام می­شود.

    برنج اوچینی bərənj uĉini:جمع­آوری محصول از مزرعه.

    بن­دانه danəben:بندی که از ساقۀ شالی درست می­شود و برای بستن کوتاله (درز) ­مورد استفاده قرار می­گیرد.

    پادنگ­زن padəng zən: کسی که با پا پادنگ را برای پاک­کردن شلتوک به­ حرکت درمی­آورد.

    پاکاچینا pakaĉina:برداشت کامل محصول.

     تِلامبارtəlæmbar (فاکون fakunیا کوتی kuti): انبار و محل نگه­داری خوشه­ی برنج یا ساقه­­های خشکیده­ی برنج.

    جو­کونیjo kuni:خرمن­کوبی، جدا­کردن شلتوک از ساقه.

    چله čələ: خوشه­های برنج که به خاطر باران زیاد در مزرعه روی زمین می­خوابند و دانه­های گل پوسته­های شلتوک آنها را می­پوشاند. مدت این گل­زدگی هر چه زیادتر باشد، به همان نسبت زنگارگرفتن برنج در داخل پوسته و نامرغوبی آن افزایش می­یابد.

    چنگه čəngə: مقدار شالی درو­شده از مزرعه که در دو مشت جای­گیرد. هر دو موشته را با ساقه­هایی از شالی می­بندند و روی هم می­چینند، و از آن درز درست می­کنند تا برای حمل راحت باشد.

    چوال  čəvalیا جوال jəval:کیسه­ای بافته از کنف برای جو و برنج و غیره.

    دُرُ doro:به هم زدن شلتوک درون پادنگ­چاله با دست. کسی­که شلتوک را به هم­ می­زند به مهارت زیادی نیاز دارد و اگر سرعت و دقت در کار نباشد، دست او در زیر دندانه­های فلزی له می­شود. 

    درزه­بار dəzə bar:حمل بسته­های برنج با حیوان باربر.

    دوجین dojinیادوجئَن dujəæn:پاک­کردن برنج و جدا­کردن بازمانده­های جو از آن.

    رج زئن rəj zəæn: چیدن درزهای شالی به­گونه­ای که ساقه­ها به طرف پایین و خوشه­ها به طرف بالا باشد.

    رده­ زئن rədə zəæn: جداکردن شلتوک از ساقۀ شالی رسیده، عمل روفتن بازماندۀ دانۀ جو از ساقۀ شالی.

    طبجه təbjə: طبقی چوبی که غلات را در آن می­ریزند و باد می­دهند تا خاک و مواد اضافی­اش گرفته شود. طبجه­زئن :təbəjə zəænدر طبق ریختن و باد دادن ­برنج.

    فاباختن fabaxtən(فَبَختن fæbæxtən یا فَوَختن fævæxtən):باد دادن ­برنج با طبجه، خاک و سبوس برنج و گندم را با تکان­دادن طبق از گندم و برنج جداکردن.

    فترانَن fətəranæn: روفتن باز­ماندۀ دانۀ جو از ساقۀ برنج، جداکردن برنج  باقی­مانده از خوشه.

    کوتالهkutalə (درز  dərzیا درزه­ بج dərzə bəj):مقداری از خوشه­های درو­شده که به اندازۀ قابل حمل بسته می­شود، ساقه­های دروشده و دسته­بندی شدۀ شالی. هر پنچ چنگه ساقۀ درو­شدۀ شالی را  بر روی هم قرار می­دهند و آن را  با بن­دانه می­بندند.  

    کوروج kuruj)کَندوج kænduj یا کوندوجkunduj ): انبار ساقه­های دروشده­ی شالی، ساختمانی است ساده با سربندی مخروطی که به روی چهار ستون چوبی برپا می­شود. بسته­های برنج را تا زمان خرمن­کوبی در آن نگه­داری می­کنند زیرا از رطوبت و آفات در امان است.

    کوروج­ کودن kuruj kudən: چیدن و روی هم قرار دادن بسته­های خوشۀ برنج در کوتی یا کروج معمولاً در چهار ردیف به­گونه­ای که ساقه­ها به طرف پایین و خوشه­ها به طرف بالا باشد. تانه­ریه tanə riyə: پایین­ترین ردیف درز­های چیده شده در کوتی.

    میان­­ریِه miyan riyə: ردیف دوم درز­های چیده شده. سِرِه­ریِه sərə riyə: ردیف سوم درز­های چیده شده.

    اَشکل­ریهæškəl riyə :  آخرین ردیف که ساقۀ درز­ها برعکس ردیف­های دیگر به طرف بالا و خوشه­ها را به طرف پایین می­چینند.

    کوله باری kulə bari: حمل درزهای برنج بر دوش که معمولاً به­ وسیلۀ مردان انجام می­شود.

    کویه kuyə(درزه کویه dərzə koyə): درزهای شالی انباشته­شده روی هم.کوتاله­ها را روی مرز طوری می­چینند که ساقه­ها روی هم و خوشه­های برنج در دو طرف قرارگیرد، تا اگر باران ببارد ساقه­ها کم­تر خیس شود و آب باران از خوشه­ها که در دو طرف است به­طور کامل ریزش کند. هر کویه از سی کوتاله تشکیل می­شود که مقیاسی است در برداشت محصول.

    گرک gərək: نورگیر بالای کروج، سوراخ گردی که به قطر حدود 50 سانتی­متر به­عنوان نورگیر در نوک کروج ایجاد می­کنند و برای جلوگیری از ورود باران با چوبی مدوری این سوراخ را می­پوشانند.

    گوچینگ ­زن guĉing zən: کسی که با گوچینگ شلتوک را از ساقه جدا می­کند.

    موشته muštə: مقیاسی در کشاورزی، واحد ساقۀ شالی دروشده، آن مقدار از ساقه­های شالی که در یک مشت جای گیرد.

    موش­گیر muš gir: تخته­های صاف و تراشیدۀ چهار طرف کوروج که مانع بالارفتن موش است.

    واتاش vataš: ریختن شلتوک برای بار سوم در دنگ. پس ­از این مرحله دیگر پوسته کاملاً  از شلتوک جدا می­شود و برنج به­دست می­آید.

    واگردانَنvagərdanæn : برگرداندن خوشه­های دروشده برای خشک­کردن بهتر زیر آفتاب.

    واوین ­موشته vavin muštə (آخره­­موشته axərə muštə): آخرین بافه یا چنگۀ دروشده شالی که طبق رسمی دیرین آن را تا سال دیگر برای تبرک و شگون زینت می­دهند و  برسقف اتاق آویزان می­کنند و اگر گاو یا ورزایی مریض شد از آن به حیوان مریض ­می­دهند.

     واژه­ های مربوط  به کاشت و مراقبت از برنج

    اَشکل­ زئن æškəl zəæn:شخم­زدن شالیزار برای اولین بار، از بین­ بردن اشکل (ساقۀ شالی) و آماده­کردن آن برای نشاکاری.

    بجار کوتام bəjar kutam:کُتام، اتاقکی با پایه­های بلند که از قطعات چوب و نی و چند دسته کاه برای نگهبانی شالیزار ساخته­ می­شود. اغلب شب­­ها برای حفاظت مزرعه از خرابی­های خوک وحشی، در بجار کوتام سر و صدا می­کنند و یا با تفنگ­های سرپر تیر هوایی می­اندازند تا خوک­ها داخل مزرعه نشوند.

    بجاردانه bəjar danə: دانه­های جوش دست و پای شالی­کاران پس از کار. حساسیتی پوستی در دست و پای شالی­کار بر اثر تماس با آب و گل آلودۀ مزرعه که جوش­های ریز و دردناک و پرخارش تولید می­نماید.

    بلته bəltə:دری کوچک برای رفت­ وآمد از پرچین که با دو چوب عمودی به شکل نردبان و چند چوب افقی ساخته می­شود.

    پا فوسن pa fusen(پا واسن pa vasen یا پاسر زئن pa sər zəæn) :با پا کوبیدن و هموار کردن سطح مزرعه بعد از پیشکاول برای آماده­سازی زمین نشا. در مقابل دس فوسن dæs fusən :با دست مسطح­کردن قسمتی از مزرعۀ هموار نشدۀ برنج، قرار دارد.

    پارو­­ زئن paru zəæn :تسطیح قسمت­های ناهموار مزرعه بعد از تخته­­زدن.

    پس­کار  pəs kar: کشت­ بهاره­ای که به تأخیر افتاده ­است، در مقابل پیش­کارpiš kar : که زودتر از زمان مقرر و معمول کاشته می­­شود.

    تخته ­زئنtəxtə zəæn :از بین بردن کامل کلوخ­ها و یک­دست و هموار­کردن شالیزار با تخته­ای که دو سر آن را به طنابی بسته­اند و روی زمین می­کشند.

    تک­بوره واش tək burə vaš :گیاهی است با شاخه­های خزنده که در مزارع برنج می­روید. از بین ­بردن آن بسیار مشکل است و گاه باعث خسارت زیاد می­شود، ارتفاع این گیاه به نیم متر می­رسد و برای خوراک دام مفید است.

    چِل­خُسčəl xos:گاو نری که موقع شخم­زدن شالی­زار بر اثر ضعف بر روی گل بیفتد و قادر به برخاستن نباشد.

    خسته  xəstə: بوته­هایی که خیلی نزدیک به­ هم کاشته­ شده­اند، در مقابل گلفgələf: تُنُک، بوته­هایی که با فاصلۀ زیاد کاشته­ شده­اند.

    خسیل  xəsil:علفی است شبیه شالی و گندم یا جو در نقاط مرطوب خصوصاً اطراف شالیزار سبز می­شود و خوراکی برای مطبوع دام است.

    خوک­پایی  xuk payi:نگهبانی و مراقبت شبانه از شالیزار برای جلوگیری از حملۀ خوک­های وحشی به مزرعه و چریدن و از بین بردن بوته­های برنج. کله­خوکkələ xuk: گراز وحشی که باعث خرابی شالیزار می­شود.

    دوباره dubarə (دوواره duvarə): شخم دوم مزرعه، و یا زیر و رو کردن شخم اولیه برای آماده­شدن بهتر زمین.

    رمش  rəməš:پرچین اطراف باغ و شالیزار، ارتفاع رمش به­طور سنتی یک ­متر  است. رمش کودن rəməš kudən: پرچین­کردن، محصورکردن، حصارکردن باغ و شالیزار. 

    سچاک  səčak:نوعی علف­ هرز اطراف و داخل مزارع شالی­ که ساقه و برگ­هایش شبیه شالی است و بذر خوشه­اش، به­ اندازۀ یک ارزن است. اگر قبل­ از رشد کامل از بین نرود، مانع رشد شالی می­شود و بذرش با دانه­های برنج مخلوط خواهد ­شد.

    سوروف suruf  : از علف­­های انگل شالیزار است و بین بوته­های برنج و کنارۀ شالیزار و مناطق آبگیر می­روید.

    سومبور  sumbur:زالو، این حیوان خون­آشام هنگام نشا در شالیزار به دست و پای شالی­کاران می­چسبد و خون آن­ها را می­مکد.

    کارایی karayi :نشاکردن برنج، آماده کردن زمین مزرعه برای کاشت.

    مرزکونی  məz kuni:دیواربندی و محدود کردن شالیزارها.

    وادخ  vadəx : کاشت بوتۀ سبز و تازۀ برنج به جای بوتۀ پژمرده و خراب شده هنگام وجین.

    وارجین­آ­کودن varjin a-kudən:پاک­سازی مزرعه از هرگونه گیاه هرز و بوته­های خاردار.

    وِرزا vərza:گاو نر. کاری­وِرزاkari vərza:گاو نر آموخته­شده برای شخم­کاری در مزرعه. ریهriyə(وِرزارا vəza ra): خط سیر گاو نر. کارآموج kar amuj: گاو نر جوان که اولین سال به برنجزار می­رود و گاوآهن به دوش می­کشد.

    خام­بخورده ورزا xam boxordə vərza: ورزایی که در اَثر کار یک­روند و بدون تمرین قبلی دست و پایش ورم­کرده و خشک­ شده­است.

     وُوران vuranیااُوران uran :شخم سوم شالیزار. این  شخم برای نرم شدن خاک مزارعی است که خاک سفت دارند.

    وُوکور vukur : شخم­زدن دور کرت­ها با گرواز بعد ­از شخم اولیۀ مزرعۀ شالی، تا کناره­های کرت­ها هم شخم زده شوند.

    ویجین vijin(دوبارهیادوواره) : کندن علف هرز شالیزار برای بار اول. ویجین ­دوواره  vijin duvarə(دوبارهیادوواره):  وجین دوم.

    واژه­های مربوط به مزرعه و شالیزار

    اَشکله ­بجارæškələ bəjar : مزرعه­ای که برنج آن برداشت شده و فقط باقی­ماندۀ ساقه و ریشۀ بوته در زمین مانده است.

    آب­جرس :ab jərəs زمین پست، زمینی که روزهای بارانی مقداری آب در آن جمع شود.

    آبه­خُوسabə xos: زمین آبگیر، زمین پستی که آب در آن نفوذ کند و زمان کوتاهی باقی بماند.

    آبه­شر abə šəra : کناره­های آبگیر، محدوده­ای که آب در آن رطوبت ایجاد کند.

    آبه­کله abə kələ: زمین یا مزرعۀ آبگیر.

    بجار bəjar: شالیزار، برنجزار.بجارگا bəjar ga:محدوده­ای که مزرعه در آن واقع است. بجارچیری bəjar čiri: حاشیۀ و کنارۀ شالیزار.

    بجار­کله bəjar kəl:کرت یا کرت­بندی شالیزار. کله ­کله kələ kələ: زمین یا مزرعۀ کرت­بندی­شده.

    بجارکول bəjar kol: قسمت­های برجسته و تپّه­مانند مزرعۀ برنج که شالی­کاران برای استراحت و خوردن­ غذا از آن استفاده می­کنند.

    تانه بجار tanə bəjar:شالیزاری که پست­تر از زمین­های اطراف است و آب در آن می­ماند.

    جیره­کله jirə kələ:کرتی از شالیزار که آخر از همۀ کرت­های مزرعه آب به ­آن می­رسد.

    چوره بجار čəvərə bəjar: شالیزاری ­که بایر شده و در آن علف هرز روییده باشد، نیز شالیزار وجین نشده.

    چولافت ĉulaft:شالیزاری که زمینش سیاه و بارور باشد.

    خشکه­بجار xoškə bjar:شالیزار خشک و بی­آبی که بایر و خشک شده ­است.

    شَپَل šæpæl: نقاطی از شالیزار که آبگیر است.

    لانتی­بجارlænti bəjar  (لانتی­کله lanti kələ) :شالیزاری که مار در آن زیاد است.

    مِرز mərz:خط­ فاصل کرت­های شالیزار. بنه­ مرز bənə mərz: جداکنندۀ دو کشتزار که از مرزهای عادی اندکی پهن­تر و بلندتر است.

    میان­کلهmiyan kələ:کرتی از شالیزار که در میانۀ مزرعه قرار دارد.

     واژه­ های مربوط به بذر و تخم

    بتاخسته bətaxəstə(بتاهَسته bətahæstə): بذر جوانه­زده، بذری که به مرحله­ جوانه زدن رسیده­است.

    بشاده bəšadə: افشانده، پاشیده­شدۀ بذر جو و گندم و مانند این­ها.

    تاخانَنtaxanæn  (تاهانَن (tahanæn:خیس کردن بذر برنج برای جوانه زدن.

    تُخمه ­جو toxmə jo(توخمه­ جوبtuxmə job):بذر برنج، تخم­جو، بذری مرغوب که هر سال برای سال بعد جدا می­کنند.

    توم tum ) تیم tim): نشای برنج، تخم جوی سبز­شدۀ 15 تا 20 روزه در توم­بجار که آن را در وقت معین برای نشا مزرعه می­برند.

    توم ­بجار  tum bəjar(تیمجار  timjar):خزانۀ نشای شالی، قطعه زمینی که شلتوک­های جوانه­زده را در آن می­پاشند تا سبز شود و بعد از رشد مطلوب، به مزارع اصلی می­برند و می­کارند.

    توم­چینی tum čini:کندن نشا از خزانه همراه با مقداری خاک برای حمل به مزرعۀ اصلی.

    تومه ­بار tumə bar: حمل نشا از خزانه به مزرعۀ اصلی که اغلب توسط مردان انجام می­شود.

    جوشانی : jo šani پاشیدن بذر شالی در خزانه.

    سبزا کودن səbz æ-kudən: سبز کردن تخم­جو، خیساندن شلتوک برای جوانه­زدن.

    شادن šadən:افشاندن بذر در مزرعه، بذر­پاشی، جو­پاشی.

    گازَچه gazæ čə: بذرخیسانده­ای که پوسته را شکافته و جوانۀ آن از شکاف پوسته دیده می­شود.

    نشا nəša(نیشا niša):تخم­جوی سبزشده یا نشای برنج.

    نشاست nəšast(نشاستن nəšastənیا نیشاستن nišastən):نشاکردن، کاشت نشای شالی در مزرعۀ اصلی.

     واژه­ های مربوط به آبیاری شالیزار

    آب­بکفته ab bəkəftə: مزرعه­ای که در آن آب نشت کرده و در زمین فرورفته­است.

    آب­بند ab bənd(آب­بندان ab bəndan):سد، استخر، برکه.

    آبه سووار  abə suvar: آبیار، همدست آبیار که مقامی بالاتر از میراب دارد.

    بِگا :bəgaآب­راه بین دو شالیزار که آب از آن به مزرعۀ دیگر می­رود، آب­راه رابط بین دو کرت مزرعه.

    توله­آب tulə ab: آب گل­آلودی است که پیش از نشای برنج آن را برای تقویت مزرعه به شالیزار هدایت می­کنند.

    جزَه­آبjəzæ ab  : نشت آب از مزرعه­ای به مزرعۀ دیگر. جزه کودن jəzə kudən: نشت آب از دیوارۀ استخر به مزرعۀ کنار استخر.

    دانه­کله danə kələ (دَهَنه­کله(dæhænə kələ : دهانه کرت که برای ورود آب به کرت یک بریدگی و آب­راه دارد.

    دغن  dəqən: نهر، کانال آب، کانالی که آب رودخانه را به طرف مزارع شالی­کاری می­برد. دغن­آب­خور dəqən ab xor: شالیزاری که با آب نهر آبیاری می­شود.دغن­کار dəqən kar: لایروبی نهر­هایی که آب را  به شالیزار می­رسانند.

    روخانه­آب­خور roxanə ab xor: شالیزاری که با آب رودخانه آبیاری می­شود.

    روفه  rufə:  ته­نشین­شده و رسوب­کردۀ گل سیلاب در مزارع برنج. این رسوب برای گیاه بسیار مفید است.  

    سرآب­کله  sər ab kələ: کرتی از شالیزار که قبل از همۀ کرت­های مزرعه آب به ­آن می­رسد.

    سل səl: استخر. سله­کار  sələ kar: لایروبی استخر و ریختن رسوبات آن روی مرز استخر. این کار با هم­یاری همۀ روستاییانی که شالیزارشان از آب آن استخر آبیاری می­شود، انجام می­گیرد. سله ­آب­خور sələ ab xor: شالیزاری که با آب استخر آبیاری می­شود. 

    سونور sunurیا(مَبر mæbər): دریچۀ ویژۀ تقسیم آب، نوعی سدبندی با خس و خاشاک و گل بر مدخل و دهانۀ ورودی آب. اندازۀ سهمیۀ آب هر شالیزار تعیین­شده از سوی میراب.

    فُکال­آب fokal ab: پس­ماندۀ آبی که همۀ شالیزار را سیراب کند و به مزرعۀ دورافتادۀ دیگر بریزد. فَکَلات fækælat:آب اضافه که در مزرعۀ برنج باقی می­ماند و به مزرعۀ دیگر نمی­رود.

    فینیشتن finištən: خشک­ و ته نشین آب شالیزار بر اثر تابش و حرارت آفتاب.

    مرآب merab : میراب، مسئول تقسیم آب، آبرسان

     


    بخش نظرات این مطلب


    برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

    نام
    آدرس ایمیل
    وب سایت/بلاگ
    :) :( ;) :D
    ;)) :X :? :P
    :* =(( :O };-
    :B /:) =DD :S
    -) :-(( :-| :-))
    نظر خصوصی

     کد را وارد نمایید:

    آپلود عکس دلخواه:

    درباره ما
    پرنده را که آزاد کنی روزی برمــــــی گردد و مــــــــــــــنِ خاکـــــــی از ایـــــن اتفــــــاق زمینی زیـــــــــــــاد دور نیســــــــتــــم....
    آمار
    آمار مطالب
  • کل مطالب : 128
  • کل نظرات : 24
  • آمار کاربران
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آمار بازدید
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید دیروز : 8
  • ورودی امروز گوگل : 0
  • ورودی گوگل دیروز : 1
  • آي پي امروز : 0
  • آي پي ديروز : 3
  • بازدید هفته : 1
  • بازدید ماه : 2305
  • بازدید سال : 4417
  • بازدید کلی : 36089
  • اطلاعات شما
  • آی پی : 13.58.121.131
  • مرورگر :
  • سیستم عامل :
  • امروز :
  • امکانات جانبی
    آخرین نظرات کاربران
    لیلا44 - سلام بسیار جالب بود - 1394/12/14/azsarzaminemada
    ناصر پویان(امیداسلامی عربانی سابق) - همشهری فرهیخته و بزرگوار
    به شما محقق و نویسنده صومعه سرایی افتخار می کنم .خداوند شماها زیاد کند. یک ملت به فرزندان فرهیخته خود افتخار می نه پول ومالدارش . خدا شماها را حفظ کند .مقاله شیخ عبدالقادر گیلانی (صومعه سرایی) این حقیر را که به زبان انگلیسی در خارج چاپ ومنتشر شده را ملاحظه فرموده و به همشهریهای دیگر نیز معرفی فرمایید.بنده مقاله فارسی شما در باره ایشان را خواندم - لذت بردم.با احترام پدرانه-ناصر پویان - 1394/11/18/azsarzaminemada
    ناصر پویان(امیداسلامی عربانی سابق) - همشهری فرهیخته و بزرگوار
    به شما محقق و نویسنده صومعه سرایی افتخار می کنم .خداوند شماها زیاد کند. یک ملت به فرزندان فرهیخته خود افتخار می نه پول ومالدارش . خدا شماها را حفظ کند .مقاله شیخ عبدالقادر گیلانی (صومعه سرایی) این حقیر را که به زبان انگلیسی در خارج چاپ ومنتشر شده را ملاحظه فرموده و به همشهریهای دیگر نیز معرفی فرمایید.بنده مقاله فارسی شما در باره ایشان را خواندم - لذت بردم.با احترام پدرانه-ناصر پویان - 1394/11/18/azsarzaminemada
    حمید یزدانی - «برای خالو قربان »
    شرم از آیینه تالار
    می بارید
    وزمین را
    توان شکافتن و
    بلعیدنت نبود
    که به پابوس رفته بودی
    سرهنگ
    القاب ارزانی تو
    ستاره را وا گذاشتی و
    دلخوش حلب پاره هایی
    آویز سینه ات
    از نام گرم «خالو» گذشتی و
    در هیئت مردابی
    بر خاک پای کسوف بوسه زدی
    وامان نامه ات
    کاکل خونین رفیقی شد
    هم کاسه ی دیروزت
    که جنگل را
    اعتبار می بخشید
    دلم برای تفنگت می سوزد
    دلم برای
    ایلت
    نامت بوی خیانت می دهد
    سرهنگ
    القاب ارزانی تو
    کاش به «خالو»بودن
    دل می بستی
    سرهنگ

    «آذر 66»
    «مهدی ریحا نی» صومعه سرا - 1394/9/14/azsarzaminemada
    دنيا رحيمي - مطالبتون خيلي جالب بود خيلي به دردم خورد منم پدر بزرگم سنگجوبي بودند خوشحال شدم - 1394/7/19/azsarzaminemada
    - با سلام سایت دهستان مرکیه با ادرس بگذارید تا بتوانیم دراین روستا سایت داشته باشینپم
    شماره تماس:091962337746 - /
    مریم - سلام ،لحظاتی رو با مطالعه مطالب وبلاگتون لذت بردم . موفق و موید باشید . اگر لایق دونستید و وبلاگ بنده حقیر رو هم لینک بفرمائید خوشحال می شم . - 1393/5/18
    سنجرانی - سلام امروز موفق شدم همه ی مطالبه وبلاگو بخونم مطالب بسیار عالییی و مفید بودن اشعار بسیار زیبا و قابل تحسین صومعه سرا هم که بی نظیر، شدیدا مشتاق یک سفر شدم به صومعه سرا ، نکته ها و حکایتهای مدیریتی هم که فوق العاده بود مخصوصا ( دلیلی برای زندگی).
    با آرزوی موفقییت روز افزون ، و دستیابی به هر انچه که میخواهید.
    موفق باشید. - 1393/5/6
    مرواریـــــــــــــــــــــــــــد - داداش وبلاگ خیلی خوبی داری عالــــــــــــــــــــــــی - 1393/3/11
    دفتر بیمه آسیا نمایندگی صومعه سرا - سلام هم شهری خوشحال میشم لینکمون کنی در صورت موافقت با تبادل لینک بهمون خبر بده
    مطالب جالب بود لطفا مطالب بیشتری راجع به شهرستانمون بذار اگر کار بیمه ای هم داشتی به ما سر بزن
    موفق باشی - 1393/2/28